دیدگاه استاد محمد کامل حسین در باره صحیفه
دیدگاه استاد محمد کامل حسین در باره صحیفه
استاد محمد کامل حسین در باره صحیفه سجادیه مینویسد:
بنگر که آیا وقتی فرزدق (همام بن غالب بن صعصعه) امام زین العابدین را ستود، حق کلام را ادا کرد؟ فرزدق سرود:
هذا الذی تَعرف البَطحاءُ وَطأتَهُوالبیت یَعرفُه وَالحِلُّ وَالحَرَمُهذا ابنُ خَیرِ عِبادِ اللهِ کلّهِمُهذا التقیُّ النقیُّ الطاهرُ العَلَمُنه. به خدا سوگند، ابوفراس با این کلمات فقط گوشهای از حقیقت را بازگفته است. بلکه نیافتهام و نمییابم واژگانی را که بیانگر احساس درونی من باشد نسبت به آن امام همام که تمام فضائل و دین عرب و سیادت و مجد عجم را یکجا دارد.
پس شگفت نیست اگر او را «ابن الخیرتین» بنامیم، چنانکه جدش علیه [و آله] الصلاه و السلام فرمود: «لله تعالی من عباده خیرتان: فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس»۱۷
کدامین زبان است که بتواند در بارۀ مجد و سیادت این بزرگ مرد سخن گوید؟ و کدامین فخر است که از دستیابی بدان ناتوان ماندهایم؟ او بالاتر از آن است که وصف شود و برتر از هر فخری است. اوست امام زین العابدین علی بن الحسین [که فرزدق در بارهاش گوید:]إذا رَأتهُ قریشٌ قال قائلُهاإلی مَکارمِ هذا یَنتَهی الکرَمُمن عقیده دارم که: اخلاق به خلق عظیم او و مجد به مجد والایش پایان میگیرد. اگر زبان با من یاری میکرد و واژگانی مناسب و گویا مییافتم که احساس درونی خودم را بازگویم، میگفتم که کمترین سخنی است که میتوان در باره علی سجّاد و آل بیت بزرگوار گفت.
شاید کسی تعجب کند که چنین کلامی را در وصف یک امام از امامان شیعه، از نویسندهای سنّی بخواند. من در دیاری زاده شدهام که مردمانش را سنی مذهب میدانند. و میان گروهی برآمدهام که به مذهب شافعی گردن نهادهاند. ولی دیار سنّی خودم را و کسانی را که در آن هستند، با وجود اختلاف طبقات و تفاوت آموزههایش چنان یافتهام که اهل بیت پیامبر را بزرگ میدارند و امامان شیعه را همان گونه ارج مینهند که شیعه ارج مینهد.
این مطالب را در حالی مینویسم که کتابی کم برگ و پربار پیش روی خود دارم که بعضی از دعاهای مولایمان امام زین العابدین را در بر دارد. دوست داشتم در باره این دعاها و درونمایۀ آنها بیشتر بنویسم که زین العابدین مانند دیگر بزرگان خاندان نبوت، در عبادت و مناسک خود، به رسول خدا اقتدا میکند. به گفتۀ مثل مشهور: «من لم یشبه أباه فقد ظلم».
اما واژگان چگونه به یاری من میآیند تا احساس خود را بیان کنم زمانی که این آیات بیّنات را میخوانم، که زبان در برابر آن ناتوان میماند، عقل در مقابل آن به حیرت میافتد، و قلم را در دستان به لرزه میافکند. سر انجام سخنی مینویسد با احساس شرمساری و عقب مینشیند.
من در اینجا فقط به ناتوانی خود از نگارش اعتراف میکنم و به قصور خود از تعبیر اقرار میکنم، مبادا در ایفای موضوع – چنانکه شاید و باید – کوتاهی کرده باشم. زیرا وصف احساسم و یافته هایم در زمان خواندن دعاهای سجاد، بالاتر از توان من است. و خداوند میفرماید: ﴿لا یکلّف الله نفساً إلّا وسعها﴾
اما این مطلب به ذهنم خطور میکند که دیدهام نویسندگان و ادیبان و نگارندگان تاریخ ادبیات، به پژوهش در میراث فرهنگی نظم و نثر گذشتگان روی آوردهاند. آنان از میان متون نثر، این نگارش هنری را که نویسندگان بدان تکیه کردهاند، برگزیدهاند. و آن را به گونهای سامان دادهاند که با زیبایی هنری فاصلۀ زیادی دارد. آن را به رنگهایی مختلف آراستهاند که آرایههای بیان و بدیع مینامند، گرچه خالی از تکلّف و تصنّع نیست و هیچ سازگاری با زیبایی طبیعی ندارد.
آنگاه میبینیم که به چنین دعاهایی توجه نمیکنند، با اینکه از آیات روشن بیان عربی است، چرا که از جانی پاک و درونی مطهر برخاسته که جان امام است و با خدای عزّ وجلّ سخن میگوید. پس اثر شعوری است که از خدای تعالی بر بندهاش افاضه شده و بندهاش بدان وسیله به سوی خدای بزرگ روی میآورد.
در این دعاهای دینی بهترین نمونه برای وحی دین و الهام تقوا یا ندای ورع را میبینیم. درون آن موسیقی گوارایی مییابیم که جانها دوستش میدارند، با لذت در گوشها مینشیند، دلها به واژگان روان و معانی ماندگارش گوش میسپارند. آنگاه از آن به شور و نشاط میآیند و در برابرش به خشوع و تعبد میافتند.
این است همان ادب دینی که دلها از آن به ذوق میآیند و در برابرش خاشعانه چبین بر زمین مینهند. گوشها آن را میشنوند و به نغمه هایش ترنم میکنند. خرد آن را میپذیرد و در ملکوت آن شناور میشوند.
با این همه مردم به ادبیات بدیع الزمان، حریری، ابی نواس، متنبّی و مانند آنها مشغول میشوند. با اینکه همگان میفهمند که: «بسا فاصله که میان ادبیات اینان با ادبیات دینی وجود دارد». این فاصله زیاد، از چند جهت است: واژگان، معانی و ساختار ادبی. پس ادیبان به این ناحیۀ ادبی ارجمند روی آورند تا آن را غنیمت روزگار و گنجی پنهان بیابند.
عالی قشنگ بود
بسیار عالی