و همواره روش آن حضرت چنین بوده) هنگامى که دعاء میکرد در آغاز آن ستایش خداى عزوجل مینمود (به اقتداء و پیروى از قرآن کریم و عمل به فرمایش مشهور حضرت رسول- صلى الله علیه و آله- که فرمود: کل امر ذى بال لم یبدء فیه بحمد الله فهو ابتر یعنى هر کار اهمیت دارى که در شروع به آن از خدا سپاسگزارى نشود بیبرکت و بینتیجه است) پس (درباره سپاسگزارى چنین) فرمود:
فراز یکم
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ.
سپاس خدائى را که اول است و پیش از او اولى نبوده (مبدء هر موجودى است) و آخر است و پس از او آخرى نباشد (مرجع همهى اشیاء است)
فراز دوم
الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ.
خدائى که دیدههاى بینندگان از دیدنش (در دنیا و آخرت) ناتوانند (محال است او را ببینند، چون آنچه به چشم سر دیده میشود بایستى در مکان و جائى باشد، و محتاج به مکان جسم است و خداى تعالى جسم نیست) و اندیشههاى وصفکنندگان از عهدهى وصفش برنیایند (هر چه کوشند نمیتوانند به طوریکه شایسته است او را وصف نمایند، چنانکه حضرت سید المرسلین »صلى الله علیه و آله« فرمود: لا احصى ثناء علیک، انت کما اثنیت على نفسک یعنى مرا توانائى مدح و ثناى تو نیست، تو خود باید ثناگوى ذات اقدس خویش باشى، و حضرت سید الوصیین امیرالمومنین »علیهالسلام« فرمود: هو فوق ما یصفه الواصفون یعنى او برتر و بالاتر است از آنچه وصفکنندگان او را بستایند)
فراز سوم
ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً.
به قدرت و توانائى خود آفریدگان را آفرید، و آنان را به اراده و خواست خویش به وجود آورد بیاینکه از روى مثال و نمونهاى باشد (چون همیشه خداوند بوده و دیگرى جز او نبوده که نمونه به دست داده باشد)
فراز چهارم
ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ، لَا یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.
سپس آنان را در راه اراده و خواست خویشتن روان گردانید، و در راه محبت و دوستى به خود (که غریزهى هر موجودى است، چنانکه در قرآن کریم س ۱۷ ى ۴۴ فرموده: و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم یعنى موجودى نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش خدا است، ولى شما تسبیح ایشان را در نمییابید) برانگیخت، در حالى که توانائى ندارند تاخیر نمایند آنچه را که ایشان را به آن جلو انداخته، و نمیتوانند پیش اندازند آنچه را که ایشان را از آن عقب خواسته (از آنچه براى آنان تعیین نموده تجاوز نمیتوانند کرد، و این با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نیک و بد منافات ندارد، زیرا معنى فرمایش امام »علیهالسلام« در ظاهر آنست که خداى تعالى هرگاه چیزى اراده نمود غیر آن واقع نمیشود)
فراز پنجم
وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.
و از رزقى که عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است (چنانکه در قرآن کریم س ۴۳ ى ۳۲ فرموده: نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوه الدنیا »ما روزى ایشان را در زندگانى دنیا بینشان تقسیم و پخش نمودهایم« به طورى که) به هر کس از آنان فراخى و فراوانى داده کاهندهاى نمیکاهد، و هر که را کاسته افزایندهاى نمیافزاید (جز خداوند سبحان توانا نیست که آن را زیاد و کم گرداند، بنابراین نباید براى به دست آوردن روزى از جادهى درستى و پرهیزکارى بیرون رفت و گرد حرام گشت که آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسید، و باید دانست که حرام روزیاى که خداى تعالى قرار داده نیست، پس آنکه همیشه حرام میخورد از روزى مقسوم خود چشم پوشیده و خداوند آن را حبس نموده که اگر شکیبائى نموده گرد حرام نمیگشت حتما آنچه درخور حال او است به وى میرسید)
فرازششم
ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاهِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یَتَخَطَّأُ إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ، وَ یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.
پس از آن براى او (هر یک از ایشان) در زندگى مدتى معلوم تعیین و پایانى معین قرار داده (معلوم نموده هر یک از ایشان تا چه مدتى خواهد زیست) که با روزهاى زندگیش به سوى آن پایان گام برمیدارد، و با سالهاى روزگارش به آن نزدیک میشود تا چون به پایانش نزدیک شود، و حساب عمر و زندگیش را تمام بستاند، او را به آنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) یا کیفر ترسناک خود (دوزخ) فراگیرد (در اینجا از قرآن کریم س ۵۳ ى ۳۱ اقتباس و استفاده نموده فرمود: لیجزى الذین اساوا بما عملوا و یجزى الذین احسنوا بالحسنى یعنى) تا کسانى را که با کردارشان بد کرده و آنان را که با رفتار شایسته نیکوئى نمودهاند جزا دهد
فراز هفتم
عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظَاهَرَتْ آلَاؤُهُ، لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ.
و این جزا (کیفر و پاداش) با عدالت و درستى از او است (از هر عیب و نقصى) منزه و پاک است نامهاى او، و نعمتها و بخششهایش (براى همه) پى در پى است (به کسى ظلم و ستم روا ندارد، بلکه هر چه کند طبق حکمت و مصلحت است، از اینرو چنانکه در قرآن کریم س ۲۱ ى ۲۳ است: لایسئل عما یفعل و هم یسئلون یعنى) از او نپرسند آنچه را که بجا میآورد و از (گفتار و کردار) دیگران بازپرسند
فراز هشتم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَهَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَهِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَهِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ.
و سپاس خداى را که اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر نعمتهاى پى در پى که به ایشان داده و بخششهاى پیوسته که براى آنها تمام گردانیده بازمیداشت (امر نفرموده بود که شکر نعمتهایش بجا آورند) هر آینه نعمتهایش را صرف نموده او را سپاس نمیگزاردند، و در روزى که عطا فرموده فراخى مییافتند و شکرش بجا نمیآوردند
فراز نهم
وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّهِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّهِ، فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.
و اگر چنین میبودند (شکر نمیکردند) از حدود انسانیت به مرز بهیمیت (چارپایان، که مرتبهى بیخردى است) روى میآوردند و چنان بودند که در کتاب محکم و استوار خود (قرآن مجید س ۲۵ ى ۴۴( وصف فرموده: (ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا، یعنى) ایشان (ناسپاسان) جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراهتراند (زیرا چارپایان هیچ یک از قواى طبیعى را تعطیل و بیکار ننموده بلکه هر یک را براى آنچه آفریده شده به کار میاندازند، پس اگر گمراه باشند در طلب کمال کوتاهى ننمودهاند به خلاف انسان که اگر قوهى عقلیه را که به معرفت حق راهنما است و امتیاز او از چارپایان به همین قوه است تعطیل نموده از کار بیندازد از چارپایان گمراهتر و سزاوار کیفر است)
فراز دهم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ.
و سپاس خداى را که (با آفرینش آسمانها و زمین و آنچه در آنها است و فرستادن کتابها و پیغمبران و نصب ائمهى معصومین- علیهمالسلام-) خویشتن را (وجود، علم، قدرت و حکمتش را) به ما شناساند و شکر و سپاس (از نعمتهاى) خود را به ما الهام نمود (گفتهاند: الهام چیزى است که در قلب افاضه میشود، و فرق بین الهام و وحى آن است که الهام بیواسطهى ملک است و وحى به واسطهى او است، و وحى از خواص رسالت است و الهام از خواص ولایت، و وحى مشروط به رساندن است و الهام مشروط نیست، و در لغت الهام و وحى هر دو به معنى تلقین و فهماندن است، مرحوم سید علیخان در شرح بر صحیفه میفرماید: روایت شده چون خداوند سبحان در آدم- علیهالسلام- روح دمید هنگامى که راست شد و نشست عطسه کرد، به او الهام شد گفت: الحمد لله رب العالمین »سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است« خداوند فرمود: یرحمک الله یا آدم »اى آدم خدا تو را بیامرزد« پس نخستین حمد و سپاس او از بشر به طور الهام واقع شده است) و درهاى علم به ربوبیت و پروردگاریش را بر ما گشود (ائمهى معصومین- علیهمالسلام- را راهنمایان ما گردانید تا به وسیلهى آنان به شهر علم رسیده خدا را بشناسیم، رسول اکرم- صلى الله علیه و آله- فرمود: انا مدینه العلم و على بابها یعنى منم شهر علم و على باب آن) و بر اخلاص (بى ریاء و خودنمائى) در توحید و یگانگیش راهنمائیمان فرمود، و از عدول و کجروى و شک و دودلى در امر خود (معرفت ذات و صفات یا دین و احکامش) دورمان ساخت
فراز یازدهم
حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ.
چنان سپاسى که با آن زندگى کنیم بین کسانى از خلقش که او را سپاسگزارند، و با آن پیش افتیم بر هر که به رضا و خوشنودى (پاداش) او و عفو و گذشتش پیش افتاده (مراد از سبقت در اینجا بر مانند آن خودمان است، نه بر انبیاء و اوصیاء ایشان- علیهمالسلام- زیرا بر آنان نمیتوان سبقت گرفت)
فراز دوازدهم
حَمْداً یُضِیءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لَا هُمْ یُنْصَرُونَ.
سپاسى که تاریکیهاى برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد (مراد از تاریکیها شدت و سختى آن است، یا آنکه به اعتبار تاریکى قبر و تاریکى ترس و تاریکى عمل تعبیر به تاریکیها فرموده است، و مراد از حمد و سپاسى که تاریکیهاى برزخ را روشن میگرداند تجسم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است، و در قرآن و اخبار بسیار هست که اعمال صالحه و اعتقادات صحیحه به صور نورانیه درآیند و دارندهى آن از نور آنها بهرهمند گردد، چنانکه خداى تعالى »س ۵۷ ى ۱۲( فرموده: یوم ترى المومنین و المومنات یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم یعنى یادآور روزى را که مردان و زنان باایمان نورشان پیش رو و سمت راست آنها بشتابد، و اعمال سیئه و اعتقادات باطله بصور تاریک درآیند که به جا آورندهى آن در تاریکیهاى آنها سرگردان است، چنانکه خداى تعالى »س ۵۷ ى ۱۳( فرموده: یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین امنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا یعنى یاد کن روزى را که مردان و زنان اهل نفاق و دوروئى به اهل ایمان گویند مشتابید تا از نور شما روشنائى گیریم، به ایشان گویند واپس بگردید »به دنیا بازگردید« و نور طلبید) و راه رستخیز را (راهى که همهى مردم را پس از زنده گردانیدن براى رسیدگى به حساب از آن راه به محشر میفرستند) براى ما آسان نماید، و منازل و جاهاى ما را در جایگاه گواهان (فرشتگان و پیغمبران و ائمهى اطهار-علیهمالسلام- که روز قیامت بر مردم گواهى میدهند) آبرومند گرداند، روزى که (در قرآن کریم »س ۴۵ ى ۲۲( است: و لتجزى کل نفس بما کسبت و هم لایظلمون یعنى) هر کسى به سزاى آنچه کرده میرسد و به ایشان ستم نمیشود (اینکه امام- علیهالسلام- در اینجا بجاى و لتجزى که در قرآن کریم است فرمود: تجزى براى آنستکه گفتهاند: اقتباس از قرآن در حقیقت قرآن نیست بلکه کلامى است شبیه و مانند آن پس اندک تغییر در آن زیانآور نمیباشد. و در قرآن مجید »س ۴۴ ى ۴۱( است: یوم لایغنى مولى عن مولى شیئا و لا هم ینصرون یعنى) روزى که دوستى از دوستى چیزى (عذاب و کیفرى) را دفع نکند و ایشان کمک نمیشوند (توانائى ندارند که یکدیگر را کمک نمایند)
فراز سیزدهم
حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ.
سپاسى که از ما با على علیین (جاهاى بلند بهشت یا دیوان خیر یعنى کتابى که اعمال فرشتگان و صلحاء و نیکوکاران در آن نوشته میشود) بالا رود، در نامه نوشته شدهاى که مقربین آن را مشاهده نموده نگهدارى مینمایند (یا روز قیامت به آنچه در آن است گواهى میدهند)
فراز چهاردهم
حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ.
سپاسى که چشمهاى ما به آن روشن گردد آن هنگام که دیدهها (ى مردم) خیره و دوخته شود (به طورى که از سختى عذاب بر هم نتوانند زد) و چهرههاى ما به آن سفید گردد آن هنگام که روها (یا پوست اندام) سیاه شود (این جمله اشاره است به فرمایش خداى تعالى »س ۳ ى ۱۰۶( یوم تبیض وجوه و تسود وجوه یعنى روزى که چهرهها»ى مومنین« سفید و روها»ى کافرین و منافقین« سیاه گردد، و سفید و سیاه بودن روها در آن روز »چنانکه سید نعمتالله جزائرى علیه الرحمه در شرح صحیفهى خود مسمى به نورالانوار فرموده:« یا آنست که حقیقتا روها سفید و سیاه میشود و یا آنکه سفید و سیاهى آنها کنایه از نیکى و زشتى کردار است)
فراز پانزدهم
حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ.
سپاسى که به آن از آتش دردناک خدا رسته به جوار رحمتش رهسپار شویم (و اینکه آتش را به خدا نسبت داده و فرموده: من الیم نار الله چنانکه در قرآن کریم »س ۱۰۴ ى ۶( است: نار الله الموقده »آتش برافروخته شدهى خدا« براى شدت و سختى آن است که کسى نتواند آن را خاموش کرده یا از آن رهائى یابد)
فراز شانزدهم
حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ الَّتِی لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لَا تَحُولُ.
سپاسى که به آن شانه به شانهى مقربین از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازیم، و به آن، در سراى جاودانى و جایگاه پربرکت همیشگى (بهشت) با پیغمبران فرستادهاش گردآئیم (و اینکه انبیاء را به مرسلین وصف فرموده براى آن است که هر نبى و پیغمبرى رسول نیست، و اینکه بسیارى از مفسرین گفتهاند: رسول کسى است داراى کتاب باشد و نبى کتاب ندارد و از جانب خدا خبر میدهد، در این گفتار بحث و گفتگو است چون حضرت لوط، اسمعیل، ایوب، یونس و هرون »علیهمالسلام و چنانکه در قرآن کریم به آن اشاره شده« از جملهى مرسلین هستند و بالاستقلال داراى کتاب نبودهاند، و گفته شده: رسول کسى است که به شریعت جدیده و دین تازه مبعوث شده باشد و مردم را به آن دعوت نماید و نبى اعم از آنست یعنى هم چنین کسى و هم کسى که شریعت سابقه و دین پیش از خود را به مردم تبلیغ نماید مانند انبیاء بنیاسرائیل که بین موسى و عیسى »علیهماالسلام« بودند، و بر این سخن دلالت دارد فرمایش پیغمبر اکرم به ابیذر »رحمه الله در مجلد پنجم بحارالانوار«: انبیاء یکصد و بیست و چهار هزار و رسول از ایشان از مهتر و کهتر سیصد و سیزده تن بودند، و »نیز در مجلد پنجم بحارالانوار« حضرت امام محمد باقر علیهالسلام به زراره فرمود: نبى کسیست که در خواب میبیند و صدا میشنود و ملک را به چشم نمیبیند، و رسول کسى است که صدا میشنود و در خواب میبیند و ملک را به چشم میبیند، و اینکه امام علیهالسلام ملائکه را پیش از انبیاء بیان فرموده براى مراعات ترتیب است چون ایشان بین خداى تعالى و پیغمبرانش در تبلیغ شریعت واسطه هستند، نه از آن جهت که آنها برتر از انبیاء باشند، زیرا اجماع شیعهى امامیه است که انبیاء و ائمهى معصومین »علیهمالسلام« افضل از ملائکه میباشند و اجماع ایشان حجت است چون معصوم »علیهالسلام« داخل در ایشان میباشد)
فراز هفدهم
وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ.
و سپاس خداى را که نیکوئیهاى آفرینش را براى ما برگزید (زیرا انسان چون خلاصه و نتیجهى مخلوقات است خداى تعالى او را در نیکوترین صورت آفریده، چنانکه »س ۴۰ ى ۶۴( فرموده: و صورکم فاحسن صورکم یعنى شما را آفرید و صورتهاتان را نیکو گردانید) و روزیهاى پاکیزه (حلال و روا) را براى ما روان (فراوان) گردانید
فراز هجدهم
وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَهَ بِالْمَلَکَهِ عَلَى جَمِیعِ الْخَلْقِ، فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَهٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَهٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ.