وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِیدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، فَقَالَ

از دعاهاى امام علیه‌السلام است در حمد و سپاس خداى تعالى

و همواره روش آن حضرت چنین بوده) هنگامى که دعاء می‌کرد در آغاز آن ستایش خداى عزوجل می‌نمود (به اقتداء و پیروى از قرآن کریم و عمل به فرمایش مشهور حضرت رسول- صلى الله علیه و آله- که فرمود: کل امر ذى بال لم یبدء فیه بحمد الله فهو ابتر یعنى هر کار اهمیت دارى که در شروع به آن از خدا سپاسگزارى نشود بی‌برکت و بی‌نتیجه است) پس (درباره سپاسگزارى چنین) فرمود:

 

 فراز یکم

 

 الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ  بَعْدَهُ.

سپاس خدائى را که اول است و پیش از او اولى نبوده (مبدء هر موجودى است) و آخر است و پس از او آخرى نباشد (مرجع همه‌ى اشیاء است)

 

فراز دوم

 

 الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ.

 

خدائى که دیده‌هاى بینندگان از دیدنش (در دنیا و آخرت) ناتوانند (محال است او را ببینند، چون آنچه به چشم سر دیده می‌شود بایستى در مکان و جائى باشد، و محتاج به مکان جسم است و خداى تعالى جسم نیست) و اندیشه‌هاى وصف‌کنندگان از عهده‌ى وصفش برنیایند (هر چه کوشند نمی‌توانند به طوریکه شایسته است او را وصف نمایند، چنانکه حضرت سید المرسلین »صلى الله علیه و آله« فرمود: لا احصى ثناء علیک، انت کما اثنیت على نفسک یعنى مرا توانائى مدح  و ثناى تو نیست، تو خود باید ثناگوى ذات اقدس خویش باشى، و حضرت سید الوصیین امیرالمومنین »علیه‌السلام« فرمود: هو فوق ما یصفه الواصفون یعنى او برتر و بالاتر است از آنچه وصف‌کنندگان او را بستایند) 

 

فراز سوم

 

 ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً.

 

به قدرت و توانائى خود آفریدگان را آفرید، و آنان را به اراده و خواست خویش به وجود آورد بی‌اینکه از روى مثال و نمونه‌اى باشد (چون همیشه خداوند بوده و دیگرى جز او نبوده که نمونه به دست داده باشد)

 

فراز چهارم

 

 ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ، لَا یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ.

 

سپس آنان را در راه اراده و خواست خویشتن روان گردانید، و در راه محبت و دوستى به خود (که غریزه‌ى هر موجودى است، چنانکه در قرآن کریم س ۱۷ ى ۴۴ فرموده: و ان من شی‌ء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم یعنى موجودى نیست جز آنکه ذکرش تسبیح و ستایش خدا است، ولى شما تسبیح ایشان را در نمی‌یابید) برانگیخت، در حالى که توانائى ندارند تاخیر نمایند آنچه را که ایشان را به آن جلو انداخته، و نمی‌توانند پیش اندازند آنچه را که ایشان را از آن عقب خواسته (از آنچه براى آنان تعیین نموده تجاوز نمی‌توانند کرد، و این با استطاعت و توانا بودن در انجام عمل نیک و بد منافات ندارد، زیرا معنى فرمایش امام »علیه‌السلام« در ظاهر آنست که خداى تعالى هرگاه چیزى اراده نمود غیر آن واقع نمی‌شود)

 

فراز پنجم

 

 وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ.

 

و از رزقى که عطا فرموده هر جاندارى را روزى معلومى قرار داده است (چنانکه در قرآن کریم س ۴۳ ى ۳۲ فرموده: نحن قسمنا بینهم معیشتهم فى الحیوه الدنیا »ما روزى ایشان را در زندگانى دنیا بینشان تقسیم و پخش نموده‌ایم« به طورى که) به هر کس از آنان فراخى و فراوانى داده کاهنده‌اى نمی‌کاهد، و هر که را  کاسته افزاینده‌اى نمی‌افزاید (جز خداوند سبحان توانا نیست که آن را زیاد و کم گرداند، بنابراین نباید براى به دست آوردن روزى از جاده‌ى درستى و پرهیزکارى بیرون رفت و گرد حرام گشت که آنچه قسمت و بهره است از راه حلال خواهد رسید، و باید دانست که حرام روزی‌اى که خداى تعالى قرار داده نیست، پس آنکه همیشه حرام می‌خورد از روزى مقسوم خود چشم پوشیده و خداوند آن را حبس نموده که اگر شکیبائى نموده گرد حرام نمی‌گشت حتما آنچه درخور حال او است به وى می‌رسید)

 

فرازششم

 

 ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاهِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یَتَخَطَّأُ إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ، وَ یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى.

 

پس از آن براى او (هر یک از ایشان) در زندگى مدتى معلوم تعیین و پایانى معین قرار داده (معلوم نموده هر یک از ایشان تا چه مدتى خواهد زیست) که با روزهاى زندگیش به سوى آن پایان گام برمی‌دارد، و با سالهاى روزگارش به آن نزدیک می‌شود تا چون به پایانش نزدیک شود، و حساب عمر و زندگیش را تمام بستاند، او را به آنچه خوانده از پاداش سرشار (بهشت) یا کیفر ترسناک خود (دوزخ) فراگیرد (در اینجا از قرآن کریم س ۵۳ ى ۳۱ اقتباس و استفاده نموده فرمود: لیجزى الذین اساوا بما عملوا و یجزى الذین احسنوا بالحسنى یعنى) تا کسانى را که با کردارشان بد کرده و آنان را که با رفتار شایسته نیکوئى نموده‌اند جزا دهد

 

 فراز هفتم

 

 عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظَاهَرَتْ آلَاؤُهُ، لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ.

 

و این جزا (کیفر و پاداش) با عدالت و درستى از او است (از هر عیب و نقصى) منزه و پاک است نامهاى او، و نعمتها و بخششهایش (براى همه) پى در پى است (به کسى ظلم و ستم روا ندارد، بلکه هر چه کند طبق حکمت و مصلحت است، از اینرو چنانکه در قرآن کریم س ۲۱ ى ۲۳ است: لایسئل عما یفعل و هم یسئلون یعنى) از او نپرسند آنچه را که بجا می‌آورد و از (گفتار و کردار) دیگران بازپرسند

 

فراز هشتم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَهَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَهِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَهِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ.

 

و سپاس خداى را که اگر بندگانش را از شناختن سپاسگزارى خود بر نعمتهاى پى در پى که به ایشان داده و بخششهاى پیوسته که براى آنها تمام گردانیده بازمی‌داشت (امر نفرموده بود که شکر نعمتهایش بجا آورند) هر آینه نعمتهایش را صرف نموده او را سپاس نمی‌گزاردند، و در روزى که عطا فرموده فراخى می‌یافتند و شکرش بجا نمی‌آوردند

 

فراز نهم

 

 وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّهِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّهِ، فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.

 

و اگر چنین می‌بودند (شکر نمی‌کردند) از حدود انسانیت به مرز بهیمیت (چارپایان، که مرتبه‌ى بی‌خردى است) روى می‌آوردند و چنان بودند که در کتاب محکم و استوار خود (قرآن مجید س ۲۵ ى ۴۴( وصف فرموده: (ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا، یعنى) ایشان (ناسپاسان) جز مانند چارپایان نیستند بلکه گمراهتراند (زیرا چارپایان هیچ یک از قواى طبیعى را تعطیل و بیکار ننموده بلکه هر یک را براى آنچه آفریده شده به کار می‌اندازند، پس اگر گمراه باشند در طلب کمال کوتاهى ننموده‌اند به خلاف انسان که اگر قوه‌ى عقلیه را که به معرفت حق راهنما است و امتیاز او از چارپایان به همین قوه است تعطیل نموده از کار بیندازد از چارپایان گمراهتر و سزاوار کیفر است)

 

فراز دهم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ.

 

و سپاس خداى را که (با آفرینش آسمانها و زمین و آنچه در آنها است و فرستادن کتابها و پیغمبران و نصب ائمه‌ى معصومین- علیهم‌السلام-) خویشتن را (وجود، علم، قدرت و حکمتش را) به ما شناساند و شکر و سپاس (از نعمتهاى) خود را به ما الهام نمود (گفته‌اند: الهام چیزى است که در قلب افاضه می‌شود، و فرق بین الهام و وحى آن است که الهام بی‌واسطه‌ى ملک است و وحى به واسطه‌ى او است، و وحى از خواص رسالت است و الهام از خواص ولایت، و وحى مشروط به رساندن است و الهام مشروط نیست، و در لغت الهام و وحى هر دو به معنى تلقین و فهماندن است، مرحوم سید علیخان در شرح بر صحیفه می‌فرماید: روایت شده چون خداوند سبحان در آدم- علیه‌السلام- روح دمید هنگامى که راست شد و نشست عطسه کرد، به او الهام شد گفت: الحمد لله رب العالمین »سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است« خداوند فرمود: یرحمک الله یا آدم »اى آدم خدا تو را بیامرزد« پس نخستین حمد و سپاس او از بشر به طور الهام واقع شده است) و درهاى علم به ربوبیت و پروردگاریش را بر ما گشود (ائمه‌ى معصومین- علیهم‌السلام- را راهنمایان ما گردانید تا به وسیله‌ى آنان به شهر علم رسیده خدا را بشناسیم، رسول اکرم- صلى الله علیه و آله- فرمود: انا مدینه العلم و على بابها یعنى منم شهر علم و على باب آن) و بر اخلاص (بى ریاء و خودنمائى) در توحید و یگانگیش راهنمائیمان فرمود، و از عدول و کجروى و شک و دودلى در امر خود (معرفت ذات و صفات یا دین و احکامش) دورمان ساخت

 

فراز یازدهم

 

 حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ.

 

چنان سپاسى که با آن زندگى کنیم بین کسانى از خلقش که او را سپاسگزارند، و با آن پیش افتیم بر هر که به رضا و خوشنودى (پاداش) او و عفو و گذشتش پیش افتاده (مراد از سبقت در اینجا بر مانند آن خودمان است، نه بر انبیاء و اوصیاء ایشان- علیهم‌السلام- زیرا بر آنان نمی‌توان سبقت گرفت)

 

فراز دوازدهم

 

 حَمْداً یُضِی‏ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لَا هُمْ یُنْصَرُونَ.

 

سپاسى که تاریکیهاى برزخ (قبر) را بر ما روشن سازد (مراد از تاریکیها شدت و سختى آن است، یا آنکه به اعتبار تاریکى قبر و تاریکى ترس و تاریکى عمل تعبیر به تاریکیها فرموده است، و مراد از حمد و سپاسى که تاریکیهاى برزخ را روشن می‌گرداند تجسم اعمال و اعتقادات بعد از مرگ است، و در قرآن و اخبار بسیار هست که اعمال صالحه و اعتقادات صحیحه به صور نورانیه درآیند و دارنده‌ى آن از نور آنها بهره‌مند گردد، چنانکه خداى تعالى »س ۵۷ ى ۱۲( فرموده: یوم ترى المومنین و المومنات یسعى نورهم بین ایدیهم و بایمانهم یعنى یادآور روزى را که مردان و زنان باایمان نورشان پیش رو و سمت راست آنها بشتابد، و اعمال سیئه و اعتقادات باطله بصور تاریک درآیند که به جا آورنده‌ى آن در تاریکیهاى آنها سرگردان است، چنانکه خداى تعالى »س ۵۷ ى ۱۳( فرموده: یوم یقول المنافقون و المنافقات للذین امنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نورا یعنى یاد کن روزى را که مردان و زنان اهل نفاق و دوروئى به اهل ایمان گویند مشتابید تا از نور شما روشنائى گیریم، به ایشان گویند واپس بگردید »به دنیا بازگردید« و نور طلبید) و راه رستخیز را (راهى که همه‌ى مردم را پس از زنده گردانیدن براى رسیدگى به حساب از آن راه به محشر می‌فرستند) براى ما آسان نماید، و منازل و جاهاى ما را در جایگاه گواهان (فرشتگان و پیغمبران و ائمه‌ى اطهار-علیهم‌السلام- که روز قیامت بر مردم گواهى می‌دهند) آبرومند گرداند، روزى که (در قرآن کریم »س ۴۵ ى ۲۲( است: و لتجزى کل نفس بما کسبت و هم لایظلمون یعنى) هر کسى به سزاى آنچه کرده می‌رسد و به ایشان ستم نمی‌شود (اینکه امام- علیه‌السلام- در اینجا بجاى و لتجزى که در قرآن کریم است فرمود: تجزى براى آنستکه گفته‌اند: اقتباس از قرآن در حقیقت قرآن نیست بلکه کلامى است شبیه و مانند آن پس اندک تغییر در آن زیان‏آور نمی‌باشد. و در قرآن مجید »س ۴۴ ى ۴۱( است: یوم لایغنى مولى عن مولى شیئا و لا هم ینصرون یعنى) روزى که دوستى از دوستى چیزى (عذاب و کیفرى) را دفع نکند و ایشان کمک نمی‌شوند (توانائى ندارند که یکدیگر را کمک نمایند)

 

فراز سیزدهم

 

 حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ.

 

سپاسى که از ما با على علیین (جاهاى بلند بهشت یا دیوان خیر یعنى کتابى که اعمال فرشتگان و صلحاء و نیکوکاران در آن نوشته می‌شود) بالا رود، در نامه نوشته شده‌اى که مقربین آن را مشاهده نموده نگهدارى می‌نمایند (یا روز قیامت به آنچه در آن است گواهى می‌دهند)

 

فراز چهاردهم

 

 حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ.

 

سپاسى که چشمهاى ما به آن روشن گردد آن هنگام که دیده‌ها (ى مردم) خیره و دوخته شود (به طورى که از سختى عذاب بر هم نتوانند زد) و چهره‌هاى ما به آن سفید گردد آن هنگام که روها (یا پوست اندام) سیاه شود (این جمله اشاره است به فرمایش خداى تعالى »س ۳ ى ۱۰۶( یوم تبیض وجوه و تسود وجوه یعنى روزى که چهره‌ها»ى مومنین« سفید و روها»ى کافرین و منافقین« سیاه گردد، و سفید و سیاه بودن روها در آن روز »چنانکه سید نعمت‏الله جزائرى علیه الرحمه در شرح صحیفه‌ى خود مسمى به نورالانوار فرموده:« یا آنست که حقیقتا روها سفید و سیاه می‌شود و یا آنکه سفید و سیاهى آنها کنایه از نیکى و زشتى کردار است)

 

فراز پانزدهم

 

 حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ.

 

سپاسى که به آن از آتش دردناک خدا رسته به جوار رحمتش رهسپار شویم (و اینکه آتش را به خدا نسبت داده و فرموده: من الیم نار الله چنانکه در قرآن کریم »س ۱۰۴ ى ۶( است: نار الله الموقده »آتش برافروخته شده‌ى خدا« براى شدت و سختى آن است که کسى نتواند آن را خاموش کرده یا از آن رهائى یابد)

 

فراز شانزدهم

 

 حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَهِ الَّتِی لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لَا تَحُولُ.

 

سپاسى که به آن شانه به شانه‌ى مقربین از فرشتگان رفته جا را بر آنها تنگ سازیم، و به آن، در سراى جاودانى و جایگاه پربرکت همیشگى (بهشت) با پیغمبران فرستاده‌اش گردآئیم (و اینکه انبیاء را به مرسلین وصف فرموده براى آن است که هر نبى و پیغمبرى رسول نیست، و اینکه بسیارى از مفسرین گفته‌اند: رسول کسى است داراى کتاب باشد و نبى کتاب ندارد و از جانب خدا خبر می‌دهد، در این گفتار بحث و گفتگو است چون حضرت لوط، اسمعیل، ایوب، یونس و هرون »علیهم‌السلام و چنانکه در قرآن کریم به آن اشاره شده« از جمله‌ى مرسلین هستند و بالاستقلال داراى کتاب نبوده‌اند، و گفته شده: رسول کسى است که به شریعت جدیده و دین تازه مبعوث شده باشد و مردم را به آن دعوت نماید و نبى اعم از آنست یعنى هم چنین کسى و هم کسى که شریعت سابقه و دین پیش از خود را به مردم تبلیغ نماید مانند انبیاء بنی‌اسرائیل که بین موسى و عیسى »علیهماالسلام« بودند، و بر این سخن دلالت دارد فرمایش پیغمبر اکرم به ابی‌ذر »رحمه الله در مجلد پنجم بحارالانوار«: انبیاء یکصد و بیست و چهار هزار و رسول از ایشان از مهتر و کهتر سیصد و سیزده تن بودند، و »نیز در مجلد پنجم بحارالانوار« حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام به زراره فرمود: نبى کسیست که در خواب می‌بیند و صدا می‌شنود و ملک را به چشم نمی‌بیند، و رسول کسى است که صدا می‌شنود و در خواب می‌بیند و ملک را به چشم می‌بیند، و اینکه امام علیه‌السلام ملائکه را پیش از انبیاء بیان فرموده براى مراعات ترتیب است چون ایشان بین خداى تعالى و پیغمبرانش در تبلیغ شریعت واسطه هستند، نه از آن جهت که آنها برتر از انبیاء باشند، زیرا اجماع شیعه‌ى امامیه است که انبیاء و ائمه‌ى معصومین »علیهم‌السلام« افضل از ملائکه می‌باشند و اجماع ایشان حجت است چون معصوم »علیه‌السلام« داخل در ایشان می‌باشد)

 

فراز هفدهم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ.

 

و سپاس خداى را که نیکوئیهاى آفرینش را براى ما برگزید (زیرا انسان چون خلاصه و نتیجه‌ى مخلوقات است خداى تعالى او را در نیکوترین صورت آفریده، چنانکه »س ۴۰ ى ۶۴( فرموده: و صورکم فاحسن صورکم  یعنى شما را آفرید و صورتهاتان را نیکو گردانید) و روزیهاى پاکیزه (حلال و روا) را براى ما روان (فراوان) گردانید

 

فراز هجدهم

 

 وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَهَ بِالْمَلَکَهِ عَلَى جَمِیعِ الْخَلْقِ، فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَهٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَهٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ.

 

و با تسلط و توانائى ما را بر همه‌ى آفریدگان برترى داد، و از این رو به قدرت و توانائى او همه‌ى مخلوقاتش فرمانبر ما بوده و به نیرو و زورش به اطاعت ما درمی‌آیند (چنانکه در قرآن کریم »س ۳۱ ى ۲۰( فرموده: ان الله سخر لکم ما فى السموات و ما فى الارض یعنى البته خداوند آنچه در آسمانها و زمین است رام شما گردانیده)

 

فراز نوزدهم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَهِ إِلَّا إِلَیْهِ، فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ؟ أَمْ مَتَى نُؤَدِّی شُکْرَهُ؟ لَا مَتَى؟

 

و سپاس خداى را که در نیازمندى را جز به سوى خود به روى ما بست (چون ما را نیازمند به غیر خود نیافریده و این سخن منافات ندارد با احتیاج به یکدیگر که نظام عالم بسته‌ى به آن است براى آنکه حاجت به غیر خدا در حقیقت حاجت به او است که مالک و منعم حقیقى است) پس (با این همه نیازمندیها) چگونه سپاس او را توانائى داریم؟ یا کى می‌توانیم حمدش را به جا آوریم؟ نمی‌توانیم، کى توانیم؟ (شایسته است که خواننده‌ى دعاء بر هر یک از کلمه‌ى لا و متى وقف نموده درنگ نماید تا دانسته شود که جمله‌اى حذف شده است)

 

فراز بیستم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلَاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاهِ، وَ أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ.

 

و سپاس خداى را که ابزار بسط و گشاد را در (بدن) ما به هم پیوسته، و افزارهاى قبض و درهم کشیدن را در (کالبد) ما قرار داد (رگ، پى، استخوان، گوشت، پیه، خون و سائر اندام را با کیفیت و حرکات مخصوصه در پیکر ما نهاد تا به واسطه‌ى آنها اندامها گشاده و درهم شود، و گفته شده: مراد از بسط و قبض قوه‌ى دافعه و ماسکه است که در هر عضوى نهاده شده، و گفته‌اند: مراد از آنها شادى و اندوه است) و ما را از روانهاى زندگى بهره‌مند نمود (این جمله اشاره است  به حدیث جابر از امام محمد باقر علیه‌السلام که فرموده: پنج روح براى مقربین »اولیاء خدا« است: و روح قدس که با آن همه چیزها را می‌دانند، و روح ایمان که با آن خدا را عبادت و بندگى می‌نمایند، و روح قوه که با آن با دشمن جهاد و زد و خورد کرده و معاش و زندگانى را آماده می‌سازند، و روح شهوه که با آن از طعام و نکاح لذت و بهره می‌برند، و روح بدن که با آن به آهستگى و نرمى راه می‌روند، و چهار روح براى اصحاب یمین »مومنین« است چون روح قدس در ایشان نیست، و سه روح براى اصحاب شمال »کفار و منافقین« است چون داراى روح ایمان نمی‌باشند، و گفته شده: ارواح در فرمایش امام علیه‌السلام: و متعنا بارواح الحیوه جمع روح به فتح راء است که به معنى آسایش می‌باشد یعنى ما را از آسایشهاى زندگى بهره‌مند نمود) و اندام کردارها را در ما استوار گردانید، و ما را با روزیهاى پاکیزه (انواع غذاهاى حیوانى و نباتى) پرورش داد، و به بخشش خود توانگرمان ساخت، و به نعمت خویش سرمایه‌ى (زندگانى) به ما بخشید (این جمله اشاره است به فرمایش خداى تعالى »س ۵۳ ى ۴۸(: و انه هو اغنى و اقنى یعنى و او است آنکه »بندگانش را« بی‌نیاز کند و سرمایه بخشد)

 

فراز بیست و یکم

 

 ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ، وَ رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً.

 

پس از آن ما را (به رفتار طبق احکام خود) فرمان داده تا طاعت و پیرویمان را بیازماید (معنى آزمایش خداى تعالى آنست که با ما رفتار نماید چون کسى که می‌خواهد دیگرى را امتحان کند وگرنه آشکار و نهان بر او یکسان است) و نهى نموده تا شکر و سپاسگزاریمان را آزمایش نماید (و اینکه شکر فرموده طاعت نفرموده براى آنست که شکر در اصطلاح به کار بردن هر نعمتى است در آنچه خداى تعالى براى آن قرار داده و با ارتکاب معاصى جور نمی‌آید، پس نهى براى آزمایش سپاسگزارى است، حضرت صادق علیه‌السلام فرموده: شکر النعمه اجتناب المحارم یعنى شکر نعمت دورى گزیدن از حرامها است) پس از راه فرمانش پا بیرون نهادیم (خلاف امرش رفتار کردیم) و بر پشتهاى (مرکبهاى) نهیش سوار شدیم (گناهانى که نهى  فرموده بود به جا آوردیم، و اینکه فرموده: راه فرمانش و پشتهاى نهیش، یکى را مفرد و دیگرى را جمع براى آنست که راه امر او راه هدایت و رستگارى یکى است ولى نهى او گمراهى است که داراى راههاى بسیار می‌باشد، چنانکه در قرآن کریم »س ۶ ى ۱۵۳( فرموده: و ان هذا صراطى مستقیما فاتبعوه، و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله »و محققا این راه من راست است آن را پیروى کنید، و از راههاى دیگر نروید که شما را از راه حق دور می‌سازد« و روایت شده: پیغمبر صلى الله علیه و آله خطى کشیده فرمود: این راه رشد و هدایت است، پس از آن به سمت راست و چپ خطهائى کشید و فرمود: این راههائى است که بر هر یک از آنها شیطانى است که به آن دعوت می‌نماید) پس (با این رفتارمان) به کیفر ما شتاب نکرد و در انتقام ما تعجیل ننمود بلکه بر اثر رحمتش از روى کرم و بزرگوارى با ما همراهى نمود، و به سبب مهربانیش از روى حلم و بردبارى بازگشت ما را (به راه راست) انتظار کشید (با ما رفتار نمود مانند رفتار کسى که دیگرى را چشم به راه است، و گفته‌اند: اطلاق بعضى از صفات مانند رحمت که به معنى رقت قلب و نرمى دل است و آن مقتضى احسان و نیکى می‌باشد بر خداى تعالى به اعتبار غایات و مقاصد است یعنى به اعتبار نتیجه‌ى آن است که همان احسان باشد، نه به اعتبار مبادى و اصول افعال که همان رقت قلب است، و یکى از محققین رحمه الله فرموده: اطلاق آن بر خداى متعال بر وجه اعلى و اشرف است، زیرا صفات هر موجودى بر حسب وجود او است، پس صفات جسم مانند وجودش جسمانیه و صفات نفس نفسانیه و صفات عقل عقلانیه و صفات خداى تعالى الهیه است، خلاصه عوالم با یکدیگر اتفاق داشته برابر هم هستند پس آنچه از صفات کمالیه در عالم ادنى یافت شود در عالم اعلى بر وجه ارفع و اشرف است)

 

فراز بیست و دوم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَهِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا، وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا.

 

و سپاس خداى را که ما را به (حقیقت) توبه و بازگشت (از گناه) راهنمائى نمود، توبه‌اى که آن را نیافته‌ایم جز به فضل و احسان او، پس اگر از فضل و بخشش او جز همان (نعمت) توبه را به شمار نیاوریم نعمت او در حق ما نیکو و احسانش درباره‌ى ما بزرگ و فضلش بر ما عظیم می‌باشد (توبه گناهان را می‌برد و زشتیها را می‌شوید و خدا را خوشنود می‌گرداند، حضرت امیرالمومنین علیه‌السلام  فرموده: لا شفیع انجح من التوبه یعنى هیچ شفیع و خواهشگرى پیروزتر و رهاننده‌تر از توبه و بازگشت نیست، و حضرت باقر علیه‌السلام فرموده: التائب من الذنب کمن لا ذنب له یعنى توبه‌کننده‌ى از گناه مانند کسى است که گناه ندارد، و حضرت صادق علیه‌السلام فرموده: ان الله تعالى یفرح بتوبه عباده المومنین اذا تابوا کما یفرح احدکم بضالته اذا وجدها یعنى خداى تعالى به توبه‌ى بندگان با ایمانش هرگاه توبه کنند شاد می‌شود چنانکه یکى از شما گمشده‌ى خود را که بیابد شاد می‌شود)

 

فراز بیست و سوم

 

 فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَهِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلَّا یُسْراً، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّهً وَ لَا عُذْراً.

 

و روش او در توبه براى پیشینیان (بنی‌اسرائیل) چنین نبوده (سنت و روش خداى تعالى در توبه براى بنی‌اسرائیل کشتن یکدیگر بوده، نه بس پشیمانى، چنانکه در قرآن کریم »س ۲ ى ۵۴( فرموده: و اذ قال موسى لقومه یا قوم انکم ظلمتم انفسکم باتخاذکم العجل فتوبوا الى بارئکم فاقتلوا انفسکم ذلکم خیر لکم عند بارئکم فتاب علیکم انه هو التواب الرحیم یعنى و یاد کنید هنگامى را که موسى به قوم خود »آنانکه گوساله پرستیدند« گفت: اى قوم شما بر اثر گرفتنتان گوساله را »به خدائى« به خود ستم روا داشتید، اکنون به سوى آفریننده‌ى خویش بازگردید و خود »یکدیگر« را بکشید که این کشتن نزد آفریننده‌ى شما برایتان »از زندگانى در دنیا« بهتر است پس خدا توبه‌ى شما را »پیش از آنکه همگى کشته شوید« پذیرفت، زیرا او بسیار توبه‌پذیر و بسیار مهربان است) و آنچه به آن توانائى نداریم از ما برداشته، و به ما جز به آنچه طاقت داریم تکلیف نفرموده، و جز کار آسان از ما نخواسته (چنانکه در قرآن کریم »س ۲۲ ى ۷۸( فرموده: و ما جعل علیکم فى الدین من حرج یعنى و خدا بر شما در دین تنگى و رنج قرار نداده است) و براى هیچ یک از ما برهان و بهانه‌اى جا نگذاشته (چنانکه حضرت صادق علیه‌السلام فرموده: هرگاه در همه‌ى چیزها بنگرى کسى را در تنگى و سختى نمی‌یابى، و کسى را نمی‌یابى جز آنکه خدا را بر او حجت و برهانى است، و به کمتر از طاقتشان امر و فرمان داده، و آنچه به مردم امر شده  طاقت آن را دارند، و هر چه طاقت و توانائیش را ندارند از آنها برداشته شده ولى نیکى در مردم نیست »تا این حقائق را بفهمند«

 

فراز بیست و چهارم

 

 فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ، وَ السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ.

 

پس بدبخت (زیانکار و شایسته‌ى عذاب) از ما کسى است که او را نافرمانى نماید، و نیکبخت از ما کسى است که به او روآورد (طبق اوامر و نواهیش رفتار نماید)

 

فراز بیست و پنجم

 

 وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِکَتِهِ إِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ.

 

و سپاس خداى را به هر چه که او را نزدیکترین فرشتگانش و گرامی‌ترین آفریدگانش و پسندیده‌ترین ستایش‌کنندگانش ستوده‌اند (گرچه من نتوانم به آن اندازه و به آن جور سپاسگزار باشم، ولى چنین می‌گویم تا شاید خداى تعالى به فضل و احسانش مرا در زمره‌ى ایشان داخل نماید)

 

فراز بیست و ششم

 

 حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ.

 

سپاسى که بر سپاسهاى دیگر برترى داشته باشد مانند برترى پروردگار ما بر همه‌ى آفریدگانش

 

فراز بیست و هفتم

 

 ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَهٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَهٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَهً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ.

 

پس او را است سپاس به جاى هر نعمتى که بر ما و بر همه‌ى بندگان گذشته و مانده‌اش دارد به شماره‌ى همه‌ى چیزها (از کلى و جزئى) که علم او به آنها احاطه دارد و همه را فراگرفته، و بجاى هر یک از نعمتها بشماره‌ى چندین برابر همیشه و جاوید تا روز قیامت

 

فراز بیست و هشتم

 

 حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ.

 

سپاسى که حد آن را انتهاء و عدد آن را شمارش و به پایان آن دسترس و مدت آن بریدنى نیست (سپاس ابدى و همیشگى)

 

فراز بیست و نهم

 

 حَمْداً یَکُونُ وُصْلَهً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَهً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراًمِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِیَهِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ.

 

سپاسى که موجب رسیدن به فرمانبرى، و گذشت او، و سبب خشنودى، و وسیله‌ى آمرزش، و راه به بهشت، و پناه از عذاب، و آسودگى از خشم، و پشتیبان طاعت، و جلوگیر از معصیت، و مدد بر انجام حق (اوامر) او و شرائط آن باشد

 

فراز سی‌ام

 

 حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ.

 

سپاسى که به وسیله‌ى آن در بین نیکبختان دوستان او کامروا گردیم و به سبب آن در رشته‌ى کشتگان به شمشیرهاى دشمنانش درآئیم، که خدا یارى دهنده‌ى (مومنین) و (در خوشى و سختى) ستوده شده است (زیرا سختى نیز مانند خوشى نعمتى است که صبر و شکیبائى بر آن موجب ثواب و پاداش است که باعث حمد و سپاس می‌شود).